پسر کوچک در حالي که سرش پايين بود آه کشيد بعد به مرد نگاه کرد و گفت : مي شود لطفا 10 دلار به من قرض بدهيد؟ مرد بيشتر عصباني شد و گفت : اگر دليلت براي پرسيدن اين سوال فقط اين بود که پولي براي خريدن يک اسباب بازي مزخرف از من بگيري. سريع به اتاقت برو و فکر کن چرا اينقدر خود خواه هستي. من هر روز سخت کار مي کنم و براي چنين رفتار هاي کودکانه اي وقت ندارم. پسر کوچک ارام به اتاقش رفت و در را بست. مرد نشست و باز هم عصباني تر شد. «چطور به خودش اجازه مي دهد فقط براي گرفتن پول از من چنين سوالاتي بپرسد؟» بعد از حدود يک ساعت آرام تر شد و فکر کرد که شايد با پسر کوچکش خيلي تند و خشن رفتار کرده است. شايد واقعا چيزي بوده که او براي خريدش به 10 دلار نياز داشته است. به خصوص اينکه خيلي کم پيش مي آمد پسرک از پدرش پول درخواست کند. مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد. -خواب هستي پسرم؟ - نه پدر بيدارم؟ -من فکر کردم شايد با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولاني بود وهمه ناراحتي هايم را سر تو خالي کردم. بيا اين 10 دلاري که خواسته بودي. -پسر کوچولو نشست. خنديد و فرياد زد : متشکرم بابا! -بعد دستش را زير بالشش برد و از آن زير چند اسکناس مچاله شده در آورد. -مرد وقتي ديد پسر کوچولو خودش هم پول داشته است. دوباره عصباني شد و غرولندکنان گفت : با اينکه خودت پول داشتي. چرا دوباره تقاضاي پول کردي؟ -پسر کوچولو پاسخ داد: براي اينکه پولم کافي نبود. ولي الان هست. حالا من 20 دلار دارم. آيا مي توانم يک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بياييد؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم.....
[+] نوشته
شده توسط اکرم در پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:,
در ساعت20:18 | |
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید.این وبلاگ برای انتشاراطلاعات روستاهای توابع نگور،که درقسمت جنوب شرقی کشوردراستان س وب واقع شده اند،راه اندازی شده.البته مطالب دیگری ضمنی هم درآن پخش میشود
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اطلاعات درموردتوابع شهرنگور،سخنان اصلاحی،شعرهای زیبا،داستانها�� جالب وخواندنی و آدرس محبت.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.